محل تبلیغات شما



دختر نازنینم 

امروز من و بابات بحثمون شد اتفاقا امروز داییت برای پسرش میخواست شام بده چون تازه به دنیا اومده

و توی مسیر رفتن به سعداباد بودیم که من گفتم برمی گردم خونه

بابات متاسفانه دوست و رفیق های سالمی نداره ، و من با این مسایل مشکل دارم و نمیتونم باهاشون کنار بیام

متاسفانه جدا از اینکه خودش باهاشون بیرون میره به من میگه که منم باهاشون برم 

الان من وسایلم رو جمع کردم و فردا میرم خونه چند روزی از اینجا دور میشم ،میخوام بهش بگم به همههه دوستات بگو بیان اینجا پیشت هرروز یکیشو بیار

ببین کدومش جای منو میتونه پر کنه همونو نگه دار

چون باید بین منو دوستاش یکیو انتخاب کنه

باید صب بره سرکار و عصر که برگشت خونه با زن و بچه اش باشه اگر میخواد شب نشینی داشته باشه میتونه بره خونه داداشاش 

اگرم نمیتونه با این قضایا کنار بیاد بهتره منو کنار بزاره تا مشکل بیشتری پیش نیومده و حدداااقلش تا تو به دنیا نیومدی 

نمیخوام وقتی تومیای هرروز استرس محیط رشد تورو داشته باشم

ببخش دخترم که این حرفای ناراحت کننده رو زدم ولی نیاز داشتم باهات درد و دل کنم 

دوست دار تو مامان نرجس

 


دختر نازنینم 

نمی دونم اوردنت به این دنیا کار درستی باشه یا نه ولی دل من منطق نمی شناسه، داشتنت ، در آغوش گرفتنت ، بوسیدنت و حتی گریه هات آرزومه

دلم لبخندهای شیرین دخترونه ات رو میخواد 

به خونه ام گرمی بیاری 

دلیل زندگیم باشی

برات ارزوهای زیادی دارم

مادرت هرروز که می گذره بیشتر تورو از خدا میخواد

دخترم  قبل از اینکه بزارم تو داخل شکمم جا بگیری باید چند تا کار رو انجام بدم

که مبادا وقتی میای نتونم نیازهاتو براورده کنم

ییا بدن من بخاطر کمبود هایی که داره از پس داشتن تو برنیاد

نازنین دخترم سلامتیت زیباییت ارزوی مادرت هست

دوست دار تو مادرت نرجس


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ مهندسی برق بوبه رژ داستان های ایرانی